داستان تندر

کتاب تندر به قلم امین اله  عبدالهی کوتیانی، داستان تندر تلاش نویسنده‌ی جوانی است که قصد دارد با نیروی تخیل و با الهام از تعالیم ادیان الهی زردشت و اسلام به مفهومی بپردازد که می‌توان آن را امیدواری انسان به ظهور منجی آخرالزمان و پیروزی نهایی خیر بر شر نامید.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم

چند دقیقه از تماس بهراد نگذشته بود که صدای زنگ در بلند شد. بهراد به هوای آمدن اورژانس در را باز کرد و به حیاط رفت تا راهنمای‌ی­شان کند. مردی ناگهان به سرعت وارد حیاط شد و بدون هیچ مقدمه‌­ای پرسید: کجاست؟

بهراد بهت ­زده گفت: کی کجاست؟!

مرد دوباره پرسید: کجاست؟

بهراد ساختمان را نشان داد و به راه افتاد و مرد غریبه دنبال او راه افتاد. در واقع مرد می‌­دوید و بهراد راه می­رفت. وقتی به داخل اتاق خواب رسیدند، مرد غریبه با دید پانسمان متوجه شد که جلوی خونریزی گرفته شده است.     

مرد غریبه پرسید: این کار توه؟ او اصلاً متوجه سر تکان دادن بهراد نبود و با ساعت مچی­اش ور می­‌رفت: پس کجایید؟

در مدتی که مرد غریبه با ساعت مچی­اش صحبت می‌کرد و صدایی غیرواضح به او جواب می‌داد، بهراد مرد غریبه را ور انداز می­‌کرد. او هیکلی ورزشکارانه داشت. موهایش خاکستری رنگ بود. تمام مدت عینکی آفتابی بر روی چشمانش بود و در گوشش چیز کوچکی مثل گوشی فونِِ بی­سیم بود. کت و شلواری به تن داشت که او را شبیه قهرمان­‌های فیلم‌­ها می­‌کرد. ناگهان اخم و عصبانیت از صورت مرد غریبه رفت و فریاد کشید: اومدند!