انتشارات اهورا قلم| وارد شوید| ثبت نام کنید
۰ از ۵
(از ۰ نظر)
موجود

ما تنها نیستیم

مؤلف: ریحانه میرزاجانی 
تعداد
قیمت:
۱,۲۰۰,۰۰۰ ریال
  • ضمانت برگشت محصول تا 7 روز
  • پاسخگویی سریع
  • ضمانت کیفیت کالا
  • پرداخت امن از درگاه بانکی
مشخصات کالا
تعداد صفحات

154

شابک

978-600-426-481-5

شمارگان

1000 نسخه

قطع

رقعی

موضوع

داستان‌های فارسی — قرن 15

ناشر

اهوراقلم

نوبت چاپ

اول – پاییز 1402

نوع کاغذ

تحریر

کتاب ما تنها نیستیم، شاهکار ریحانه میرزاجانی، روایتی روانشناختی و هیجان انگیز که طی یک اتفاق مردم جزیره ناپدید می‌شوند. مایا، آنالی، تلما، آیریس و هانا کسانی هستند که باقی مانده‌اند آن هم در شرایطی که روشن کردن حتی یک لامپ خیلی کوچک، ممکن است باعث نابودیشان بشود. یعنی آنها می‌توانند در دل جنگل، روشنایی را پیدا کنند؟ و از موجوداتی که باعث این اتفاق شده‌اند، جان سالم به در ببرند؟ 
 
 
برشی از کتاب 
از شدت انزجار نمی‌توانم نفس بکشم. زبانم بند آمده. عضلاتم سفت شده‌اند.
مایا با حالتی بین خنده و نگرانی می‌گوید: «خ… خوبی؟ چه حسی داری؟» خودم را مجبور می‌کنم که نفس بکشم. به سختی می‌گویم: «ل… لز… لزجه…» هر سه می‌زنند زیر خنده. مایا می‌گوید: «اوه… اوه… بِدش من!» و آن چیز لزج را از من می‌گیرد. بالاخره می‌توانم نفس بکشم. مایا می‌گوید: «وای نظرم عوض شد، بیاید خودتون بگیریدش.» و آنالی چوب را می‌گیرد. مایا با جدیت ادامه می‌دهد: «خوب گوش کنید. این‌قدر بی‌احتیاطی نکنید! معلومه که اینجا جنگل عادی‌ای نیست. ازتون نمی‌پرسم چی شد، چون می‌دونم نمی‌گید… اگه این چیزی که نمی‌دونم چیه، یه چیز سمی بود چی؟ اگه باز الکی کنجکاوی کنید، خودتون می‌دونید.» چشمانش را ریز می‌کند و با حالتی تهدیدآمیز به آن‌ها نگاه می‌کند. وای… واقعاً دلم می‌خواهد بزنم زیر خنده. خیلی عصبانیت بامزه‌ای است. کمی ترسناک و خیلی آشنا… یاد مادرها می‌افتم. تلما به سختی می‌گوید: «باشه… باشه. ولی می‌دونستی خیلی شبیه مامان‌هایی؟» و با احتیاط از کنار او دور می‌شوند.
مایا برای مدتی با دهان باز رفتن آن‌ها را تماشا می‌کند و بعد می‌گوید: «خب… تو هم دختر بدی هستی! اومم… ولی آنالی دختر خوبیه… البته شاید هم شیطان درونشو قایم می‌کنه.» دیگر نمی‌توانم تحمل کنم و می‌زنم زیر خنده.
– هووی! ساکت باش… پسر بد!
و بیشتر می‌زنم زیر خنده.
هانا از فاصله‌ی نسبتاً دوری می‌گوید: «آهاااای… هوا داره تاریک می‌شه و آتیش آماده است. بیاید یه چیزی بخوریم.»
به‌سمت هانا می‌رویم. هانا… مسئولیت‌پذیر، ولی خیلی مضطرب. در شکار هم مهارت خوبی دارد و قدش هم خیلی بلند است.
درست مثل یک پدر واقعی.
خانواده‌مان تکمیل شد!
خطاب به هانا می‌گویم: «آهای بابا! مرسی بابت آتیش!»
وای که چقدر قیافه‌اش دیدنی است.  

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ما تنها نیستیم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کالاهای مرتبط

رفتن به بالای صفحه

اطلاعات

خدمات

  • سفارش استخراج مقاله از پایان‌نامه
  • سفارش ترجمه
  • سفارش چاپ کتاب
  • سفارش مشارکت در نگارش پایان‌نامه
۹۱۶۶۴۱۵۸۹۴
با ما در تماس باشید

تمام حقوق این وب‌سایت متعلق به انتشارات اهوراقلم است.