خاطرات او

کتاب خاطرات او به قلم بسیار زیبای خانم فائزه عربی است که داستان یک نویسنده‌­ی معروف را روایت می‌کند.

همه­‌ی ما از این دنیا می­‌رویم امّا نام و یادمان برای مدّتی در ذهن مردم باقی می‌ماند. برای برخی کوتاه و برای برخی بلند و بسیار زیاد! امّا اینکه از ما به نیکی یا برعکس به بدی یاد شود، به اعمالمان و تأثیرش بر زندگی افراد مربوط می­‌شود.

آیا آیندگان از شما به خوبی یاد می­‌کنند؟

آیا اعمالتان تأثیری بر زندگی کسی داشته؟ این تأثیر خوب بوده یا بد؟!

و آیا اصلاً  کسی شما را به یاد خواهد داشت؟

در پایان چه کسی قضاوت می­‌کند؟ انسان‌های خودخواه و کم‌هوش؟ یا قضاوت‌کننده­‌ی حقیقی! و در نهایت چه کسی محاکمه می‌شود؟

کمی فکر کنید…

برشی از متن 

اسم من نیک اِستَنلی است. من نویسنده­ای معروف در حوزه­ی کاریِ خودم بودم! تمام روزنامه­‌های معروفِ لندن برای نوشته‌هایم سر و دست می­‌شکستند! امّا مثل هر کس دیگری، روزهای خوب من هم پایان یافت و من از یادها رفتم…

جلوی شومینه می­‌نشستم و قهوه می‌­خوردم، روزنامه‌های  مزخرف را می­‌خواندم و چُرت می‌­زدم.

این­بار هم وقتی به عکس روزنامه خیره شده بودم خوابم برد و با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم؛ توی دلم ناسزایی به شخص پشت خط گفتم و رفتم به سمت تلفن.

تلفن را برداشتم؛ گفتم :«بله؟!»

دوستم تئودور ویک بود. او در دفتر روزنامه‌­ی شهر کار می‌کرد و حالا شده بود مسئول بخش داستان­‌ها و اکنون به من زنگ زده تا پُز بدهد! با لحنی مَملو از هیجان گفت: «هی! نیک! من مسئول بخش داستان‌­ها در دفتر روزنامه شدم!»