مامان زاغی و روباه

کتاب مامان زاغی و روباه به قلم زیبای داریوش دیناروند  ماجرای یک زاغ زیبا و دوست داشتی که در یک جنگل بسیار زیبا زندگی می‌کنند به تصویر می‌کشد.

مامان زاغی و زاغک روی یک درخت لانه داشتند.

زاغک هنوز نمی‌توانست پرواز کند و مامان زاغی باید برای او غذا می‌آورد.

زاغک چون در سن رشد بود خیلی گرسنه‌اش می‌شد و مرتب دهانش را باز می‌کرد: مامان من گرسنمه … من غذا می‌خوام …

مامان زاغی هم از صبح تا غروب این ور آن ور می‌پرید و می‌رفت تا غذای مناسبی برای زاغک پیدا کند.

زاغی کجایی؟
رو شاخه‌ی درختان
ماهی کجایی؟
تو آبی‌های دریا
بارون کجایی؟
اون بالاها تو ابرها
خورشید کجایی؟
تو صبح زود فردا
شادی کجایی؟
تو آوازها تو سازها