انتشارات اهورا قلم| وارد شوید| ثبت نام کنید
۰ از ۵
(از ۰ نظر)
موجود

چیدا

مؤلف: معصومه کی‌شمس
تعداد
قیمت:
۶۵۰,۰۰۰ ریال
  • ضمانت برگشت محصول تا 7 روز
  • پاسخگویی سریع
  • ضمانت کیفیت کالا
  • پرداخت امن از درگاه بانکی
مشخصات کالا
تعداد صفحات

67

شابک

978-600-426-515-7

شمارگان

1000 نسخه

قطع

رقعی

محل نشر

دزفول

موضوع

داستان های فارسی –قرن 14

ناشر

اهوراقلم

نوبت چاپ

اول – تابستان 1403

نوع جلد

شومیز

نوع کاغذ

تحریر

کتاب چیدا به قلم زیبای معصومه کی‌شمس که داستان یک دختر زیبای بختیاری را روایت می‌کند 
 

 

خدای عاشقان و وابستگان
خدای چیدا
خدای دلبستگان…
بگویم ز چیدا
ز بهرود،
ز عشق جوان
بخوانید ز دلدادگیِ دو مرد جوان
بخوانید ز دیوانگی ز آوارگی
بخوانید ز چیدا و بهرود، همه جملگی…

 

برشی از داستان 
چیدا لب چشمه نشست و غرق در فکر بهرود شد. اصلاً حواسش به اطرافش نبود. او منتظر آمدن بهرود بود، اما به جای بهرود سرگرد را کنار چشمه دید. وقتی به خودش آمد که یک جفت چشم آبی به او زل زده بودند. او با این‌که می‌دانست سرگرد آدم بی‌آزاری است ولی باز هم از ترس پا به فرار گذاشت اما سرگرد چنان شیفته و شیدای چیدا شده بود که هیچ حرکتی نمی‌کرد. وقتی به خودش آمد چیدا دیگر آنجا نبود. یک لحظه با خودش گفت: «حتماً رویا بوده وگرنه آدم به این زیبایی وجود نداره، اونم تو این ده! نه اشتباه دیدم یه رویا بوده.» ولی یک لحظه به یاد سربازش افتاد که گفته بود یک دختر خیلی زیبا دیده، بعد انگار که چیزی کشف کرده باشد چشمانش گرد شد و گفت: «اون دختر رویا نبود، واقعی بود.» نمی‌خواست باور کند که آن دختر رویا نبوده. سرگرد چند روزی با خودش کلنجار رفت و آخرش تصمیم گرفت بفهمد دختر کدام یک از اهالی است. از اینجا بود که رقیب سرسخت بهرود به میدان نبرد عشق آمد.
سرگرد چنان شیفته‌ی چیدا شده بود که بلافاصله شروع به گشتن کرد و مدام با خودش فکر می‌کرد: «باید برم خواستگاریش ولی اگه مجرد نبود چی؟ نه نه بهش نمی‌خورد متاهل باشه، باید بفهمم دختر کیه…» بعد از پرس‌وجوهای زیاد فهمید که چیدا دختر مش صالح است و تصمیم گرفت برای خواستگاری پا پیش بگذارد.
روزگار بازیش را شروع کرده بود و بهرود از این بازی هیچ خبری نداشت و نمی‌دانست که سرنوشت چه تقدیری برایش نوشته است. رقیب پر قدرت بهرود خیلی زودتر از چیزی که فکر می‌کرد به خواستگاری چیدا رفت و خبر این خواستگاری مثل بمب در ده ترکید. اما خانواده‌ی چیدا در گفتن جواب منفی به سرگرد حتی لحظه‌ای تعلل نکردند و همان لحظه جواب محکمی به سرگرد دادند. ولی سرگرد عقب نکشید و با خودش گفت: «باید بجنگم.» سرگرد به پدر و برادران چیدا گفت: من می‌رم ولی بازم برمی‌گردم. جواب منفی شما در خواستن من هیچ تاثیری ندارد.

 

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “چیدا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کالاهای مرتبط

رفتن به بالای صفحه

اطلاعات

خدمات

  • سفارش استخراج مقاله از پایان‌نامه
  • سفارش ترجمه
  • سفارش چاپ کتاب
  • سفارش مشارکت در نگارش پایان‌نامه
۹۱۶۶۴۱۵۸۹۴
با ما در تماس باشید

تمام حقوق این وب‌سایت متعلق به انتشارات اهوراقلم است.